مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش


بی گنه می کشتیم ، اکنون گنهکارم بکش

تیغ بیرحمی بکش اول زبانم را ببر


پس بیازار و پس از حرمان بسیارم بکش

جرم می آید زمن تا عفو می آید ز تو


رحم را حدیست ، از حد رفت ، این بارم بکش

وحشیم من کشتن من اینکه رویت بنگرم


روی خود بنما و از شادی دیدارم بکش